loading...

دایرة المعارف روشنگری

بازدید : 698
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 12:41

بازدید : 442
يکشنبه 24 آبان 1399 زمان : 2:37


قصص جادوگر کوچولو

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)

برگردان

میم حجری

  • جادوگر کوچولو ـ سابقا ـ همیشه راضی و خشنود و خوشحال بود.

  • اما اکنون، برخی اوقات غمگین و دلگرفته است.

  • در این جور مواقع، لب جوی آب می‌نشیند، به شنای برگ‌ها در آب چشم می‌دوزد و می‌اندیشد:
  • «سیب‌ها رسیده اند و من کسی را ندارم که سیبی را با او قسمت کنم.
  • قارچ‌ها در بیشه‌ها رشد می‌کنند و بزرگتر می‌شوند.
  • ولی کسی نیست که از این بابت شریک شادی من باشد.»

  • جادوگر کوچولو تصور داشتن دوستی را از خاطر خسته خویش خطور می‌دهد و به زیبائی زندگی در کنار دوستی می‌اندیشد.

  • «می‌خواهی دوست من باشی؟»، جادوگر کوچولو از پسرکی که در راه می‌بیند، می‌پرسد.

  • «من دوستی دارم و اسمش خسرو است»، پسرک می‌گوید و راهش را می‌کشد و می‌رود.

  • جادوگر کوچولو از روباه هم می‌پرسد، از گاو سپید و سیاه هم می‌پرسد، از بزغاله زنگوله دار هم می‌پرسد.

  • اما آنها هم ـ همه ـ دوستی دارند، بعضی‌ها حتی نه یکی، بلکه دو تا دوست دارند.

  • «خیلی خوب!»، جادوگر کوچولو ـ با دلخوری ـ زیر لب زمزمه می‌کند.
  • «پس باید برای خودم دوستی جادو کنم

  • عصای جادو را بلند می‌کند، ورد جادو را بر زبان می‌راند و فوری چشم‌هایش را می‌بندد.

  • می‌خواهد که غافلگیر شود.

  • وقتی جادوگر کوچولو چشم‌هایش را باز می‌کند، جغد کوچولویی را در کنار خود می‌بیند که نشسته است.

  • «بختیاری مرا باش!»، جادوگر کوچولو با خود می‌گوید.
  • «من امید داشتم که دوستم قدری بزرگتر از این باشد

  • «دوست را ـ اصولا ـ نمی‌توان جادو کرد»، جغد کوچولوی شیرین زبان ـ به تأکید ـ می‌گوید و چشمان سوسیس رنگ خود را باز و بسته می‌کند.
  • «دوست را باید ـ به هزار زحمت و مشقت ـ پیدا کرد.
  • علاوه بر این، بزرگی و کوچکی دوست مهم نیست

  • جادوگر کوچولو برای جلب دوستی جغد کوچولو تلاش می‌کند.

  • آندو با هم ترانه می‌خوانند.
  • جادوگر کوچولو جغد کوچولو را بر شانه خود می‌نشاند و به گردش می‌برد و شباهنگام ـ در زیر مهتاب ـ با هم می‌رقصند.

  • جادوگر کوچولو ـ موقع رقص ـ همیشه باید مواظب باشد، تا مبادا پا روی پای جغد کوچولو بگذارد.

  • تا اینکه بالاخره دوستی آندو قوام می‌یابد.

  • اما ...

  • روزی از روزها به جنگل کاج نزدیک می‌شوند.

  • «نگاه کن!»، جغد کوچولو به جادوگر کوچولو می‌گوید.
  • و غار تاریکی را در تنه کاج نشانش می‌دهد.
  • «من دلم می‌خواهد، که آنجا زندگی کنم

  • «اما»، جادوگر کوچولو ـ به اعتراض ـ می‌گوید.
  • «تو نباید مرا تنها بگذاری.
  • مگر تو دوست من نیستی!»

  • «آره!»، جغد کوچولو می‌گوید و به سوی غار تاریک در تنه کاج پر می‌کشد.
  • «من اما جغدم و جغدها باید در تنه درختان آشیان گیرند.
  • همیشه چنین بوده است.
  • لطفا مانع من نشو

  • «اگر کسی دوست خود را واقعا دوست بدارد، پس باید به او کمک کند که خوشبخت باشد»، جادوگر کوچولو با خود می‌گوید.
  • و به هنگام خدا حافظی، برای جغد کوچولو، گل سپیدی هدیه می‌کند.

  • اما هر ماه ـ یک بار ـ به دیدن جغد کوچولو می‌رود.

  • دوستی آندو همچنان و هنوز پا بر جا ست.

پایان

من جست‌وجو نمی‌کنم، پیدا می‌کنم.
بازدید : 415
يکشنبه 24 آبان 1399 زمان : 2:37

بازدید : 420
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 11:37

قصص جادوگر کوچولو

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)

برگردان

میم حجری

· صبح زود، جادوگر کوچولو به دیدن سنجاب در درخت چنار رفته بود.

· و در دل ظهر، که هوا به گرمی‌آفریقا بود، چتری برای خود جادو کرده و به گردش پرداخته بود.

· و اکنون، هنگام غروب بود و جادوگر کوچولو خسته و گرسنه بود.

· از این رو، زیر درخت یاسمن دراز کشید و از استشمام عطر شیرین گلها لذت برد.

· «جادوگر کوچولو!»، ناگهان صدائی به گوشش رسید که نام او را بر زبان می‌راند.

· «چیه؟»، جادوگر کوچولو پرسید و چشم‌هایش را باز کرد و طرقه‌‌‌ای را بالای سر خود نشسته دید.

· «من می‌دانم»، طرقه گفت.

· «چی را می‌دانی؟»، جادوگر کوچولو با کنجکاوی پرسید.

· «من جای درخت گیلاس را می‌دانم!»، طرقه شیرین زبان گفت.

· «درخت گیلاس با گیلاس‌های رسیده و شیرین

· جادوگر کوچولو پا شد و طرقه او را به سوی درخت گیلاس راهنمائی کرد.

· «چه خوب!»، جادوگر کوچولو با دیدن گیلاس‌های رسیده و سرخ و شیرین گفت.

· از آنجا که شکمش از فرط گرسنگی مثل سگی خشماگین می‌غرید، فوری از درخت گیلاس بالا رفت.

· اما هنوز اولین گیلاس را بر دهن نگذاشته بود که زن چاقی پای درخت نمایان شد و به بد و بیراه گفتن آغاز کرد.

· «تو داری گیلاس‌های مرا می‌خوری»، زن چاق با خشم داد زد.

· «بیا فوری از درخت پائین!» و به قابلمه کوبی پرداخت.

· «ببخشید»، جادوگر کوچولو گفت.

· «من نمی‌دانستم که درخت گیلاس مال شما ست

· هنوز از درخت پائین نیامده بود که آدم‌های دیگری خود را به درخت رساندند، آدم‌هائی که داد می‌زدند:

· «دزد کجا ست؟»

· آنها مسلح به چوب و چماق بودند و می‌خواستند که جادوگر کوچولو را تنبیه و مجازات کنند.

· جادوگر کوچولو از ترس به درخت گیلاس چسبیده بود.

· اما چون نمی‌توانست برای همیشه بالای درخت بماند، یواش یواش به ورد خوانی آغاز کرد.

· «اجی مجی لاترجی!» گفت و درخت گیلاس ریشه از خاک بر کند و به راه افتاد.

· آدم‌ها از حیرت و وحشت مات و منگ ماندند.

· درخت گیلاس ـ بی اعتنا به آدم‌ها ـ راه افتاده بود و جادوگر کوچولو را با خود می‌برد.

· درخت گیلاس علفزار را دور زد، از کنار جنگل گذشت و در جائی که دلش می‌خواست، ایستاد، ریشه در خاک دواند و ماند.

· هنوز هم که هنوز است، همان جا ایستاده است.

· آدم‌ها از جای جدید درخت گیلاس بی خبر اند.

· فقط طرقه و جادوگر کوچولو می‌دانند که درخت گیلاس کجا ست.

· طرقه و جادوگر کوچولو هر روز به دیدن درخت گیلاس می‌روند و شکمی‌از عزا در می‌آورند.

پایان

يَا عَزِيز ذُو الْعِزِّ وَ الِاقْتِدَارِ أَعِزَّنِي
بازدید : 782
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 11:37

عکس زیبا

منبع:

به رنگ آرامش

درنگی

از

ربابه نون

فروغ فرخزاد

۱
دلت را بتکان

اشتباهاتت وقتی افتاد روی زمیـن

بگذار همانجا بماند.

فروغ در این جمله،

دل

را

به

مثلا

سفره،

تشبیه کرده است.

سفره‌‌‌ای که حاوی خرده‌های نان و غذا و غیره است.

یا

به

پتو و پرده و پارچه و پالان

تشبیه کرده است

که

با گذشت زمان گرد و غبار و چرک و کثافت بر آن نشسته است.

شعر فروغ

شعر ناب بی غل و غش نیست.

برای اینکه فروغ فقط شاعر نیست.

فروغ

شاعر و فیلسوف همزمان

است.

شعر فروغ

شعری فلسفی است.

یعنی

در

شعر فروغ

شناخت هنری دست در دست با شناخت فلسفی

می‌رود.

غنای خارق العاده شعر فروغ

از این رو ست.

۲

دلت را بتکان

اشتباهاتت وقتی افتاد روی زمیـن

بگذار همانجا بماند.

همانطور که خرده‌های نان و گرد و غبار تکانده شده از سفره و پتو و پرده و پالان

به حال خود گذاشته می‌شوند،

اشتباهات تکانده شده از سفره دل نیز باید به حال خود گذاشته شوند.

سؤال این است

که

منظور فروغ از دل چیست

که

مخزن اشتباهات صاحبدل

است؟

دل یکی از معروف ترین و ضمنا مبهم ترین و تعریف نشده ترین مفاهیم هنری و توده‌‌‌ای است.

چه بسا دل با قلب یکسان تلقی می‌شود.

گاهی هم با معده و شکم.

قلب و معده و شکم

اما

مخزن اشتباهات آدمیان که نیستند.

پس منظور فروغ از دل چیست؟

ادامه دارد.

جادوگر کوچولو و درخت گیلاس
بازدید : 866
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 11:37

عکس زیبا

منبع:

به رنگ آرامش

درنگی

از

ربابه نون

فروغ فرخزاد

دلت را بتکان

اشتباهاتت وقتی افتاد روی زمیـن

بگذار همانجا بماند.

؋ـقط از لا به لای اشتباه‌هایت،

یک تجربـه را بیرون بکش،

قاب کن، و بزن به دیوار دلت

اشتباه کردּن اشتباه نیست

در اشتباه ماندنּ اشتباه است.

ادامه دارد.

درنگی در سخنانی از این و آن (۲)
بازدید : 737
دوشنبه 18 آبان 1399 زمان : 19:40

Statusdenken: Status quo und Statusspiele im Job

پروفسور دکتر

ولفگانگ ایشهورن
اریش‌هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین

۱

  • تدوین مفهوم «وضع اجتماعی» در جامعه شناسی بورژوایی به ویژه در آثار جامعه شناسان بورژوایی زیر صورت گرفته است:

الف

  • لینتون

ب

  • پارسونس

پ

  • مرتون

۲

  • مفهوم «وضع اجتماعی» در آثار آنان برای تئوری سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) بورژوایی اهمیت وافری کسب می‌کند.

۳

  • استفاده از مفهوم «وضع اجتماعی» برای توصیف مسائل اجتماعی معین، واضح و روشن نیست.

۴

  • مفهوم «وضع اجتماعی» حاوی سه فرم مهم زیر است:

الف

۱

  • وضع (استاتوس) به توصیف موضع کسی در یک سیستم اجتماعی می‌پردازد که در پیوند متقابل با مواضع کسان دیگر در همان سیستم اجتماعی قرار دارد.

۲

  • در این مورد، وضع هر کس در وله اول با مشخصات اجتماعی (حرفه، اشتغال، درامد و غیره) و مشخصات طبیعی (سن و جنسیت) تعیین می‌شود.

۳

  • وضع شاخص موضع فرد است که سیستم بیانگر روابط اجتماعی مهم او ست.

ب

  • وضع هر کس در یک سیستم اجتماعی او را به لحاظ مسائل زیر بازتاب می‌دهد:

۱

  • به لحاظ استنباط او

۲

  • به لحاظ توزیع و اجرای امتیازات، حقوق، تکالیف، وظایف و لیاقت‌های معین او

۳

  • در وابستگی بدان توزیع اوتوریته، پستیژ و مرتبه اجتماعی در همان سیستم اجتماعی صورت می‌گیرد.

پ

۱

  • منظور از وضع هر کس عبارت است از موضع او در سلسله مراتب پرستیژ هر سیستم اجتماعی (گروه، کلکتیو، طبقه، جامعه)

۲

  • از آنجا که این درک از وضع، مبتنی بر موضع هر فرد در سلسله مراتب پرستیژ است، وضع اجتماعی را جامعه شناسان بورژویی اغلب به رتبه اجتماعی فرد محسوب می‌دارند.

  • مراجعه کنید به پرستیژ

پرستیژ

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5387

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5391

پایان

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۱۳۵)

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی