loading...

دایرة المعارف روشنگری

بازدید : 883
يکشنبه 19 مهر 1399 زمان : 23:38

په پینو و پیپ

(۱۹۹۸)

برژیت مین

نویسنده بلژیکی

برگردان

میم حجری

  • روز بعد، همچنان برف می‌بارد.

  • «حال موش چطور است؟»، مادر په پینو می‌پرسد.

  • «آه، خیلی بهتر از قبل»، پدر په پینو جواب می‌دهد.

  • «شیرش را لاجرعه سر کشیده و اکنون با په پینو بازی می‌کند.
  • موش کوچولوی واقعا دوست داشتنی ئی است.»

  • «چطوره، ما او را مدتی کوتاه همین جا نگه داریم؟
  • بیرون، هوا خیلی سرد است.
  • علاوه بر این، په پینو می‌تواند بالاخره همبازی ئی داشته باشد.
  • زمستان که ابدی نیست.
  • خواهی دید، وقتی که بهار آید، موش خود داوطلبانه خواهد رفت.»

  • پیپ و په پینو از همدیگر خیلی خوش شان می‌آید.

  • آندو کشف می‌کنند که هر دو از کتاب‌های همانندی خوش شان می‌آید و بازی‌های همانندی را دوست دارند.

  • و وقتی که په پینو بلند بلند می‌خندد، پیپ حتما در نزد او ست.

  • بهار یکباره از راه فرا می‌رسد.

  • درخت‌ها شکوفان می‌شوند.

  • پدر په پینو دیری است که در باره رفتن پیپ حرفی نزده است.

  • برای اینکه پیپ و په پینو از همدیگر اینقدر خوش شان می‌آید.

  • تابستان و بعد پائیز نیز سپری می‌شوند.

  • بزودی دوباره زمستان خواهد شد.

  • حالا حدود یک سال است که پیپ در خانه په پینو زندگی می‌کند و په پینو تنها آرزوئی که دارد این است که پیپ برای همیشه آنجا بماند.

  • روزی از روزها، مادر په پینو نفس نفس زنان به خانه می‌آید.

  • «بچه‌ها من خبر بدی برای تان دارم!»، مادر په پینو می‌گوید.
  • «دنبال پیپ می‌گردند.
  • توس نلدا ـ کبوتر نامه رسان ـ آگهی بلند بالائی بر چنار کهنسال چسبانده است.
  • او موش سفیدش را جست و جو می‌کند که برایش کار می‌کند.»

  • رنگ په پینو می‌پرد.

  • «تو از دست توس نلدا فرار کرده ای؟»، په پینو از پیپ می‌پرسد.

  • «نه.
  • بی شک و تردید نه.
  • من اصلا توس نلدائی نمی‌شناسم»، پیپ می‌گوید.

  • «پس غمی‌نیست»، په پینو شادمانه می‌گوید.
  • «پس او دنبال موش سپید دیگری می‌گردد.»

  • پدر په پینو او را روی زانویش می‌نشاند.

  • «په پینو، یک بار، حداقل یک بار به حرف من گوش بده.
  • ما باید عاقل باشیم.
  • شما دو تا همبازی خوب یکدیگر بوده اید.
  • پیپ اما به تو تعلق ندارد.
  • اگر پیپ از دست توس نلدا فرار کرده باشد، تو باید او را به او برگردانی!»

  • «نه!»، په پینو با خشم فریاد می‌زند.
  • «پیپ باید با ما بماند.
  • او این توس نلدا را اصلا نمی‌شناسد.»

  • «این ادعای پیپ است»، پدر په پینو می‌گوید.
  • «از کجا معلوم که او راست می‌گوید.
  • من اما یک خرگوش صادق هستم.
  • من حوصله جنگ و دعوا ندارم، می‌شنوی؟
  • بنابرین، من مسئله را روشن خواهم کرد.
  • در آن صورت، من با دست خودم پیپ را برخواهم گرداند.»

  • پدر په پینو برمی‌گردد و می‌خواهد که از پیپ سؤالی کند.

  • پیپ اما تندتر از او ست.

  • او از لای پاهای پدر په پینو می‌گذرد و در لا به لای درختان بیشه ناپدید می‌شود.

  • سه روز است که پیپ رفته و از او خبری نیست.

  • هوا هم خیلی سرد است.

  • په پینو خیلی غمگین است.

  • پیپ حالا کجا ست؟

  • آیا او از سرما می‌لرزد؟

  • و سرانجام په پینو به جست و جوی پیپ می‌پردازد.

  • «پیپ!»، په پینو با صدای بسیار بلند داد می‌زند.
  • «کجائی پیپ، کجائی؟»

  • صدای په پینو گرفته است، ولی با این حال، به جست و جوی پیپ ادامه می‌دهد.

  • وقتی که شب از راه فرامی‌رسد، په پینو به خانه برمی‌گردد و بی آنکه حرفی بزند، سر بر بالش می‌نهد تا بخوابد.

  • «بزرگسال‌ها مضحک اند»، په پینو با خود می‌گوید.
  • «به چه دلیل، آنها به حرف‌های این توس نلدا باور می‌کنند؟
  • چرا او قبلا دنبال موش نمی‌گشت؟
  • باید یک جای کار بلنگد.»

ادامه دارد.

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۵۰)
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی